عاشقترین
شب تاره و دلم بیقراره
از چشم مهتاب امید می باره
وقتی نگات شادی برام بیاره
زنده می شم با عشق تو دوباره
صد تا سواره دور قصر چشمات
اما چشات صیاد تک سواره
عاشق ترینم به روی ماهت همیشه
کاش قاصدک از تو خبر بیاره
اگه یه روز ببینمت ای آشنای ناشناس
می پیچه توی کوچمون، یه باغچه عطر گل یاس
ببین که با حس نگات،یه حرف نو دارم برات
ستاره ها رو می شکنم، خورشید می سازم تو چشات
شاعر بامداد جویباری
با تو رفتم،بی تو باز آمدم
از سر کوی او،دل دیوانه
پنهان کردم، در خاکستر غم
آن همه آرزو،دل دیوانه
چه بگویم با من ای دل چه ها کردی
تو مرا با عشق او آشنا کردی
پس از این زاری مکن هوس یاری مکن
تو ای ناکام دل دیوانه؛
با غم دیرینه ام به مزار سینه ام
بخواب آرام دل دیوانه
با تو رفتم،بی تو باز آمدم
از سر کوی او،دل دیوانه
پنهان کردم، در خاکستر غم
آن همه آرزو،دل دیوانه
چه بگویم با من ای دل چه ها کردی
تو مرا با عشق او آشنا کردی
پس از این زاری مکن هوس یاری مکن
تو ای ناکام ، دل دیوانه
با غم دیرینه ام به مزارسینه ام،
بخواب آرام دل دیوانه
بخواب آرام دل دیوانه
شاعر رهی معیری